اعاده معدوم از نظر ملاصدرا
پژوهشگر: سیده فهیمه امیدخدا
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
امکان تحقق یک پدیده به دو وجود که در اصطلاح اعاده معدوم نامیده میشود از مباحث مهم و جنجال برانگیز کلام، فلسفه و عرفان اسلامی است. متکلمان در ارتباط با معاد جسمانی و فیلسوفان در راستای بیان احکام وجود و عارفان در ارتباط با ظهور و تجلی الهی به بحث از آن پرداختهاند.
در این مقاله به این سوالات پاسخ داده می شود .1) لفظ اعاده چه معنایی دارد
2) اعاده معدوم چیست ؟دلیل جایز دانستن اعاده ی معدوم ازنظرموافقین چیست ?علت امتناع اعاده ی معدوم از نظر مخالفین چیست دیدگاه ملاصدرا درمورد اعاده معدوم چیست اگراعاده ی معدوم محال است پس معاد چگونه امکان پذیر است
تاریخچه
این بحث را متکلمان برای اولین بار مطرح کرده اند و در قدیمی ترین کتاب اعتقادی شیعه نیز فصلی به آن اختصاص داده شده است. (ابن نوبخت، 191) متکلمان، معاد و خصوصاً حشر جسمانی را متوقف بر آن می دانسته اند(فخر ـ براهین، 305؛ فخر ـ محصل، 395؛ صدرا ـ اسفار، 361)؛ البته کرامیه و ابوالحسین بصری و زمخشری و محمود خوارزمی از معتزله، اعاده را ممتنع دانسته اند(کاشی، 61؛ مقداد ـ ارشاد، 394؛ ربانی، 1/168؛ فخرـ محصل،390).
مشایخ معتزله که قائل به ثبوت معدومات بوده اند، بر همین اساس اعاده معدوم را نیز جایز دانسته اند(مقدادـ ارشاد، 394؛ فخرـ براهین، 289؛ طوسی ـ قواعد، 463). از سوی دیگر اشاعره نیز گرچه ثبوت معدومات را انکار کرده اند، ولی اعاده عین معدوم را روا دانسته اند(فخرـ براهین، 298؛ مقدادـ ارشاد، 394؛ طوسی ـ قواعد،463).
متکلمان متقدم امامیه برخی همچون ابن نوبخت در یاقوت صریحاً اعاده را جائز دانسته اند( ابن نوبخت، 192) و از متأخران علامه مجلسی ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است(مجلسی، 6/331). لیکن اکثر متکلمان امامیه همچون خواجه طوسی و علامه حلی به طور صریح و امثال شیخ مفید ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده اند(طوسی ـ قواعد، 463؛ حلی ـ شرح یاقوت، 192؛ لاهیجی ـ گوهر مراد، 450؛ فیض، 17؛ مجلسی6/325).
حکما و فلاسفه همگی اعاده را ممتنع دانسته، لیکن آن را ضمن امور عامه بحث کرده اند، چرا که از یک سو آن را با بحث معاد مرتبط نمی دانستند و از سوی دیگر بر اساس تقسیمات مباحث فلسفی، اعاده مربوط به احکام وجود و عدم می شود(بوعلی ـ شفاء، 1/36).
انگیزه فلاسفه از پرداختن به این مسئله تبیین احکام وجود است و در هر حال، چه این بحث به معاد مربوط باشد چه نباشد، یکی از مهم ترین مباحث وجود و عدم است. عرفا نیز با تغییر شکل بحث، ثمره های مهمی بر آن بار کرده اند.
اعاده و تعریف آن:
اعاده در لغت به معنی بازگردانیدن است . اعاده معدوم یعنی این که یک شئ موجود، معدوم گردد و سپس عین همان شئ –و نه مثل آن – مجدداً موجود شود . پس در مورد چیزهایی که مثل و مانند آنها اعاده می شوند بحثی نیست، این گونه مسائل را تکرار می گویند (نه اعاده) یعنی وجود یک شئ تکرار می شود .
در تکرار، وجوداتی در طول زمان پیدا می شود که شبیه وهمانند یکدیگرند . همان طور که ممکن است دو شئ شبیه وهمانند در دو زمان قرار گیرند، ولی مسلم است که هر کدام غیر از دیگری است.
پس اعاده معدوم یعنی اعاده عین همان شئ که فقط بین آن شئ در دو زمان «عدم» فاصله شده باشد .
اعاده معدوم از دو مفهوم«اعاده» و «اعدام» تشکیل شده است. اعدام در هر یک از موارد ذیل به کار می رود: فنا و نیستی محض، تجزیه مرکبات، تبدل صور، غیبت یک موجود. اعاده نیز در معانی ذیل استعمال شده است: اعاده عین وجود اول(وحدت شخصی)، اعاده مثل وجود اول(وحدت نوعی). آنچه در امتناع آن بحث می شود نوع اول از اعاده و نوع اول از اعدام است
اعاده معدوم به سه گونه قابل تصور است:
1. دو وجود و یک هویت: وجود دوم غیر از وجود اول باشد؛ براهین اصالت وجود در ابطال این وجه کفایت می کند.
2. یک وجود و یک هویت که دو گونه قابل فرض است:
الف) یک وجود و دو ایجاد: این وجه با تبیین وحدت وجود و ایجاد باطل می شود.
ب) یک وجود و یک ایجاد: در این وجه نیز اصلاً اعاده ای صورت نگرفته است.(مطهری ـ مبسوط، 2/265).
بسیاری از قائلان اعاده معدوم محل نزاع را به درستی نشناخته بودند، لذا گاه نزاعها صرفاً لفظی بوده است. به همین دلیل برخی در یک جا قائل به امتناع و در جایی دیگر قائل به جواز شده اند(فخر ـ محصل، 378؛ همو ـ براهین، 1/289) و برخی دیگر نیز قائل به تفصیل شده اند(حلی ـ شرح عین، 23). اینها همه ناشی از این است که بحث در جای طبیعی خود که امور عامه باشد قرار نگرفته است. بلکه در معاد از آن بحث می شود(جوادی، 98). مشکل عمده در این بحث تصوری است نه تصدیقی، لذا براهین آن نیز تنبیهی هستند نه تعلیلی(جوادی، 44).
نکته دیگر آنکه تفاوتی میان ایجاد دو وجود واحد در طول زمان و ایجاد آن دو در زمان واحد نیست. فلاسفه از اولی به عنوان امتناع اعاده معدوم و از دومی به عنوان استحاله اجتماع مثلین یاد کرده اند. براهین هر دو نیز مبتنی بر این اصل عمده است که تمایز و تشخص مساوق وجود است(دینانی، 1/89؛ مصباح ـ تعلیقه، 64؛ آشتیانی ـ شرح زاد، 22). خلط میان وحدت شخصی و نوعی نیز گاه موجب قول به اعاده شده است(مطهری ـ مختصر، 178). حکما در این بحث دو اشکال از متکلمان می گیرند: یک اشتباه عقلی و فلسفی که چرا اعاده را جائز شمرده اند و یک اشتباه دینی و شرعی که چرا حشر و قیامت را اعاده پنداشته اند. این دو به منزله کبرا و صغرای استدلال متکلمان بوده است(مطهری ـ مختصر، 176). عرفا و حکمای متأله اشکالی فراتر از این دو گرفته اند که چرا موجودات را جایز العدم دانسته اند(طباطبایی ـ بحار، 6/336).
نظرموافقین اعاده معدوم وبررسی دلایل جواز
هر یک از قائلان اعاده معدوم بر اساس پیش فرض خاصی به این عقیده گرویده اند. در واقع بسیاری از متکلمان در اثر مبانی خاصی که پذیرفته بودند، در تنگناهای فکری مجبور به پذیرش جواز اعاده شده اند. آنها عقاید ذیل را با هم جمع کرده بودند: معاد جسمانی؛ حقیقت انسان به همین هیکل محسوس اوست؛ انعدام عالم ماده بر پایه صریح آیات و روایات(آشتیانی ـ شرح زاد، 18). لازمه این سه گزاره جز جواز اعاده نیست؛متکلمان عمدتاً اعدام عالم را ممکن شمرده اند(فخر ـمجلسی در بحار، ذیل باب نفخ صور و فنای دنیا، آیات و روایاتی پیرامون فنای عالم مثل«کل من علیها فان» آورده و در این مسئله به تبع امام الحرمین توقف کرده و هر یک از دو قول فنای عالم و تفرق اجزا را ممکن می شمرد و در ضمن اعاده معدوم را نیز ممکن می انگارد براهین، 293)
اعاده وتعریف آن دراصطلاح برخی متکلمین
در اصطلاح متکلمان، مراد از اعاده یا به تعبیر دقیق تر و مشهورتر، اعاده معدوم، آفرینش دیگر بار موجودات نیست شده یا گردآوری اجزای پراکنده موجودات و پیوند دادن میان آنهاست . بنابراین، اعاده در دو معنی به کار می رود :
الف : آفرینش دیگر بار موجودات :
طبق این دیدگاه ، اعاده، به معنی خلق دوم یا آفرینش دیگر بار اجزای اصلی نابود شده و موجودات است . طرفداران این دیدگاه آفرینش دیگر بار موجودات یا آفرینش مسبوق به مثل را در برابر آفرینش نخستین بار آنها – که اصطلاحاً ابتدا یا ابدا نامیده می شود – اعاده می نامند و بر آنند که آفریده دیگر بار، یعنی معاد، عین آفریده نخستین بار، یعنی مبتدئ، خواهد بود . برخی از متکلمان امامیه، از جمله سید مرتضی و نوبختی و بیشتر معتزله و اشاعره از این دیدگاه جانبداری می کنند . طرفداران این دیدگاه در باب چگونگی نابود شدن هستیها، طرفدار نظریه اعدام هستند . نوبختی بر آنست که اعاده به معنی گردآوری اجزای پراکنده موجودات و پیوند دادن بین آنها، مستلزم امکان پذیر بودن اعاده در معنی پدیدآوردن جسمها و دیگر بار آفریدن پیکرها پس از نابود ساختن آنهاست . طرفداران این دیدگاه بر این باورند که :
1) از لحاظ عقلی اولاً : دلیلی بر امتناع اعاده معدوم وجود ندارد ؛ ثانیاً : ممکن الوجود همواره به صفت امکان متصف است و پس از نابودی آن نیز این صفت به امتناع تبدیل نمی شود و ثالثاً : حق تعالی همواره بر ممکنات توانا بوده است و خواهد بود . بنابر آفرینش دیگر بار موجودات امتناع عقلی نخواهد داشت .
2) از لحاظ نقلی، در قرآن کریم نشئه اولی، یعنی ابدا، دلیلی استوار بر امکان پذیر بودن نشئه ثانی یا اعاده، شمرده شده و بیان گردیده است : خدایی که آتش را در درخت تروتازه و سبز برمی افروزد و به وسیله آن به موسی(ع) نکته توحید می آموزد، از دیگر بار آفریدن استخوانهای پوسیده، ناتوان نیست . (یس81-78) و این کار یعنی اعاده معدوم،بدان گونه که در قرآن نیز بدان تصریح شده است از ابدا بسی آسانتر است :« وَ هو الَّذی یُبدِوُ الخَلقُ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هو اَهوَنُ عَلَیهِ » (الروم-27) . این نکته در خور توجه است که طرفداران این دیدگاه اعاده معدوم را با معاد و رستاخیز مردگان، یکی می دانند .
ب) گردآوری پاره های جسم :
طبق این دیدگاه – که اکثر متکلمان امامیه، حکمای الهی، و برخی از معتزله و اشاعره از آن جانبداری می کنند – اعاده به معنی گردآوری پاره های اصلی اجسام پس از جدایی و پراکندگی آنهاست . اجزائی که بنا به با ور متکلمان پس از نابودی پیکر انسان نیز از میان نمی رود . بنا به باور طرفداران این دیدگاه، حق تعالی که به هر چیز دانا و بر هر چیز توانا است از چند و چون این پاره ها – که پراکنده گشته و به خاک بدل شده – نیز آگاه است و با قدرت خود آنها را به هم می پیوندد و پیکرهای تازه پدید می آورد و برای دومین بار در آنها حیات می دمد و به آنها زندگی می بخشد . این پیکرها عین پیکرهای اشخاص یا به تعبیر دقیق تر مثل و شبیه آنان در زندگی این جهانی آنهاست . طرفداران این دیدگاه که در باب چگونگی نابودی موجودات از نظریه تخریب جانبداری می کنند، اعاده معدوم را بامعاد، یکی نمی دانند .
آنان نظریه اعاده عین معدوم را مردود می شمارند و بر امکان اعاده عین معدوم تاکید می ورزند و عقیده دارند که به کار بردن واژه « عین » در تعبیر « اعاده عین معدوم » یک تسامح لفظی است، زیرا گاه در تعبیرات لفظی شبیه یک چیز را تسامحاً عین آن چیز می شمارند . طرفداران این دیدگاه :
اولاً ) از لحاظ عقلی اعاده عین معدوم را مستلزم دو اشکال بزرگ می شمارند .
نخست اشکال تخلل عدم، یعنی راه یافتن نیستی بین هستی یک چیز در دو زمان، چنان که پذیرش امکان اعاده عین معدوم بدان معنی است که چیزی نخست در یک زمان وجود داشته آنگاه د رزمان دیگر معدوم شده ودر زمان دیگر دوباره عیناً هستی یافته است و این امری است که با موازین عقلی سازگار نیست و دوم بازگشت زمان، یعنی اعاده عین معدوم، مستلزم بازگشت تمام ویژگی های آن است . زمان نیز از ویژگی های جدایی ناپذیر یک موجود است و به ناچار باید در جریان اعاده عیناً بازگردد، بازگشتی که موجب انقلاب در هستی می گردد و عقلاً محال است.
ثانیاً ) از لحاظ نقلی به استناد آیه های قرآن و با تذکر این حقیقت که خداوند قادر، نخستین بار انسان را، نه از هیچ که از خاک آفریده است ( سجده،7 ) نتیجه می گیرند که آفرینش دیگر بار انسان، یعنی اعاده انسان، نیز از فنای محض انجام نمی پذیرد، چراکه نابودی وی نیز نه نابودی مطلق که عدمی نسبی یا دگرگونی در شکل هستس اوست . در قرآن کریم نیز « از مرگ به پراکندگی ذرات جسم » ( سبا،7 ) واز دوباره شدن « به گرد آمدن اجزای پراکنده آن » تعبیر شده است . پاسخ حق تعالی به پرسش ابراهیم (ع) در باب چگونگی زنده کردن مردگان، بدان گونه که در سوره بقره آمده است، مثبّت این حقیقت تواند بود که اعاده چیزی جز گردآوری و پیوند دادن اجزای پراکنده آن نیست . (دایره المعارف تشیع ، ج 2 ، صص 258 و 259)«2»
سخن متکلمان در جواز اعاده ی معدوم
ـ امتناع إعاده یا مربوط به ماهیت شىء و لازم ماهیت مىشود و یا مربوط به عارض مفارق است در صورت أول لازم مىآید که از ابتدا به وجود نمىآمد و در صورت دوم با مفارقت عارض إعاده جایز خواهد بود. از این دلیل به چند نحو پاسخ دادهاند:
الف) امتناع اعاده ناشى از أمرى لازم وجودش یعنى هویت آن مىباشد.
ب) امتناع اعاده لازمه هویت ماهیّت موصوف به وجود بعد از عدم مىباشد نه مطلق ماهیت.
ج) عرض مفارق مخصوص طبایع کلیه است و أما درباره أشخاص جزئى عرض زایل شدنى نیست. مثلاً دیروزبه وصف دیروزى محال است که به صفت فردایى متّصف شود ولى نوع کلّى دیروز که همان روز بودن باشد ممکن است وصف دیروزى را از دست داده و وصف فردایى به خود گیرد.
د) امتناع وجود مُعاد لازمه ماهیت أشیاء است(کاتبى - شرح حکمة العین، 26؛ بخارى، 65؛ سهرودى – مشارع، 216؛ لاهیجى – شوارق، 138؛ طوسى و حلى - شرح تجرید، 69
2- اگر اعاده جائز نباشد انقلاب از حقیقت لازم مىآید. چرا که شىء قبلاً قابلیت وجود وعدم داشت، حال پس از وجود اول اگر قابلیت وجودش بیشتر نشده کمتر نیز نشده است. پس لازمه امتناع انتقال ماهیت از امکان ذاتى به امتناع ذاتى است. پاسخ: وجود اول همیشه متّصف به امکان و وجود ثانى همیشه متصف به امتناع مىباشد و قوّه پس از فعلیت باقى نمىماند تا کم یا زیاد گردد(لاهیجى- شوارق، 138؛ مقداد – ارشاد، 395)
3- شىء بعد از عدم جایز الوجود لذاته است چون یا جواز لازمه لاینفک ماهیت است یا خیر و در صورت دوم لازم مىآید که جواز بر او جایز باشد و یتسلسل پس اعاده عینى جایز مىباشد(فخر – براهین، 1/289). پاسخ: جواز مفهومى فلسفى است و ما به إزای مستقل ندارد مثل وجود که به وجود دیگرى موجود نیست. قدرت خداوند نیز به ممکنات تعلق مىگیرد نه محالات(جوادى، 106).
4- مبتدء و مُعاد مماثلان هستند و حکم أمثال واحد است و أقوى دلیل بر امکان شىء وقوع آن مىباشد. پاسخ: مبتدء و مُعاد متحد و عین هم هستند و لازمه اعاده تخلل عدم مىباشد(لاهیجى - گوهر مراد، 438؛ آشتیانى - شرح زاد، 18).
5- بوعلى قاعده “کل ما قرع سمعک فذره فى بقعة الامکان ما لم یذدک عنه قائم البرهان” را تأسیس کرده است. ما دلیلى بر امتناع اعاده نداریم. پس أصل اقتضا مىکند که اعاده ممکن باشد. پاسخ: امکان به معناى احتمال سوبژکتیو (subjective) غیر از امکان ذاتى است. احتمال أمرى ذهنى و إمکان ذاتى أمرى عینى مىباشد. همچنین در فلسفه چیزى به عنوان أصل عملى یا کثیر راجح یا بنای عقلاء و أمثال آن معتبر نیست. از سوى دیگر با وجود براهین مذکور، امتناع اعاده مشمول “مالم یذدک” مىباشد. بوعلى خود در جاى دیگر مىگوید: “من تعوّد أن یصدّق من غیر دلیل فقد انسلخ عن الفطرة الانسانیه”(صدرا – أسفار، 1/364؛ سبزوارى – منظومه، 205؛ مطهرى – مبسوط، 289؛ لاهیجى – شوارق، 139).
6- برخى دیگر از متکلمان (سدیدالدین محمّد حمصى) اعاده معدوم را به یادآورى محفوظات ذهنى قیاس کردهاند. خواجه طوسی پاسخ مىدهد که مماثلت دو صورت ذهنى دال بر وحدت آنها نیست(طوسى – محصل، 392؛ همو- قواعد، 463). - ام 463)
علت امتناع اعاده ی معدوم از نظر مخالفین
اهل تحقیق و فلاسفه و گروهی از متکلمان برگشت دادن معدوم را محال دانسته گویند :« لا تکرار فی تجلیه تعالی، و فی کل ان له شان جدید، لیس کمثله شئ » و شیخ الرئیس محال بودن آن را ضروری و بدیه دلایل مدعیان محال بودن بازگشت معدوم :
1)هر گاه اعاده معدوم جایز باشد باید در خلال وجود یک شخص، عدم راه داشته باشد، ولی در خلال وجود یک شخص عدم نمی تواند راه داشته باشد، چون تخلل عدم عبارتست از تقدم زمانی چیزی بر خودش، و آن مانند تقدم ذاتی چیزی بر خودش محال و بدیهی البطلانست، پس اعاده معدوم جایز نباشد . ( و نیز باید روا باشد که مانند برگشت داده شده ابتدا ایجاد شود و امتیاز نداشتن آن دو آنرا ابطال می نماید . )
2)اگر اعاده معدوم جایز باشد، باید روا باشد که نیز مثل و مانند معدوم معاد از هر جهت ابتدا ایجاد شود، چون آن دو در ماهیت و جمیع عوارض آن اشتراک دارند ولی مثل و مانند معاد از هر جهت ایجاد نمی شود، زیرا امتیاز نداشتن آن دو از یکدیگر ایجاد شدن مثل معدوم را ابطال می نماید، پس اعاده معدوم جایز نباشد، چون هیچ یک از دیگری سزاوارتر برای داشتن اسم معاد نیست تا دیگری برای داشتن نام مبتدا ترجیح داشته باشد، بلکه یا باید هر دو را معاد و یا باید هر دو را مبتدا نام نهاد . ( برگشت دادن معدوم همان ایجاد ابتدایی می گردد، و برگردانیدن ها متناهی نخواهند بود . ) ( همان قبلی ، ص 94 )«4»
3)چنان چه اعاده معدوم جایز بوده باشد باید معاد عین مبتدا باشد، زیرا فرض این است که هویت وهستی معاد همان هویت مبتدا است، و زمان هر موجودی نیز از مشخصات آن است، و اگر زمان اول را معدوم شمارید بنابر جواز اعاده معدوم می توانید آن را برگشت دهید، و هر گاه زمان اول را بازگشت دهید می توانید معاد را مبتدا بخوانید، چون در زمان اول موجود بوده است، پس اعاده معدوم مستلزم انقلاب، و خلاف فرض، و اجتماع متقالبان می باشد و هر یک از این لوازم محال است .
4)اگر اعاده معدوم جایز باشد، عدد اعاده لا یتناهی خواهد گردید، زیرا اعاده اول و دوم و سوم و چهارم با هم فرقی نداشته، و به مرتبه معینی توقف نخواهد داشت، چون هر حالتی را در اعاده اول فرض کنید همان حالت در اعاده های دیگر یافت می شود . ( همان قبلی ، ص95 )«4»
اعاده معدوم از سه طریق مستلزم تسلسل می باشد :
الف : هر گاه شخص معدومی اعاده شود باید تمام علل وجودی آن از قبیل شرط و معد و مقتضی و علت علت و شرط شرط و معد معد و مقتض مقتض و جمیع استعدادات آن تا برسد به علت العلل در سلسله طولیه و عرضیه اعاده شوند، ولی علل وجودی چیزی و ادوار فلکی و اوضاع کوکبی اعاده نمی شوند، پس اعاده معدوم محال است .
ب : چنانچه اعاده معدوم ممکن باشد، اعاده زمان نیز ممکن خواهد بود، و اگر زمان اعاده شود مستلزم تسلسل است زیرا، میان زمان معاد و زمان مبتدا فرقی نیست، مگر به آن که معاد را زمان لاحق و مبتدا را زمان سابق می نامیم، پس برای هر زمانی نیز باید زمانی فرض نموده و اعاده کنید، و این خود محال است .
ج : اگر کسی گوید : سابقیت زمان به نفس خودش می باشد، میگوییم : پس بر زمان سابق معاد صادق نیست، چون سابقیت ذاتی آن است، و ذاتی تخلف پذیر نیست و لاحق بودن آن مستلزم انقلاب است .
بازگشت نمودن بدن انسان در روز قیامت جهت کیفر و پاداش، با گفتار ما منافاتی ندارد، زیرا حشر جسمانی اعاده معدوم نیست بلکه بدنی که صورت انسانی آن مبدل به صورت خاک شده در مرتبه دوم همان صورت اولی را به خود میگیرد، به طوری که هر کس او را ببیند گوید همانست، و این را در اصطلاح خلع و لبس صورت گویند نه اعاده معدوم، به علاوه آن که اعراض لازم زمانی و مکانی آن قابل بازگشت نیستند . ( همان قبلی ، ص 96 )«4»ی دانسته است . ( خود آموز منظومه ، ج 2 ، ص94 )«4» فلاسفه معتقدند که :
اولاً : اعاده معدوم، محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شود، آنچه که دوباره به وجود می آید عین آن نخواهد بود، بلکه شبیه و همانند آن است . لذا حاجی سبزواری –که از مشرب فلاسفه پیروی می کند –چنین می گوید:
اعادهُ المعدومِ ممّا امتَنَعا وَ بَعضُهُم فیهِ الضََّرورَه ادًَّعی
یعنی اعاده معدوم از جمله مسائلی است که ممتنع و محال است . و برخی از فلاسفه خصوصاً بو علی سینا مدعی هستند که این مساله از بدیهیات است و نیازی به برهان ندارد .
و ثانیاً : معاد به معنی اعاده معدوم نیست . و اشیا – خصوصاً انسانها – معدوم نمی شوند تا این که پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلکه معدومیت، معدومیت نسبی است . مثلاً انسانی که می میرد از زندگی ای که داشته است معدوم شده است، نه این که به کلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد . بنا بر عقیده فلاسفه هیچ چیز از صفحه وجود محو و نابود و معدوم نمی شود . ( همان قبلی ، ص176 )«3»
کلام ملاصدرا در اعاده ی معدوم
1- لازمه إعاده تخلل عدم بین شىء و خودش و در نتیجه تقدم شى، بر خود یا به عبارت دیگر دور مصرّح مىباشد. بر این برهان دو اعتراض شده است.
الف) تخلل عدم بین دو زمانِ وجود یک شىء مانعى ندارد. پاسخ: وجود شىء همان هویت شخصى آن است.
ب) نقض امتناع اعاده به بقاء موجودات. پاسخ: در آنها وحدت ذات مستمر است و تکثّر به حسب تحلیل ذهنى مىباشد
2- اگر اعاده جایز باشد، باید همراه جمیع لوازم تشخّص و هویت عینى شىء و از جمله زمان صورت گیرد. لیکن تالى محال است. چون موجب مىشود که شىء در عین آن که مبتداء است مُعاد گردد و در نتیجه واحد کثیر باشد که سه مفسده از آن به بار مىآید: جمع متقابلین یا انقلاب؛ خلف یا منع اعاده، چون وجود در وقت ثانى است؛ رفع امتیاز بین آن دو وجود. در اینجا فلاسفه مفصل در باب زمان سخن گفتهاند که از زمره مشخِصات است یا خیر. قدر متّقن أقوال آن است که زمان لازمه تشخّص أشیاء مىباشد. بنابراین بر این برهان اشکالى وارد نمىآید.
3- اگر اعاده ممکن است پس باید اعاده زمان نیز ممکن باشد، چون ترجیح بلا مرجح محال است و اگر زمان اعاده شود لازم مىآید که زمان خود نیز تقدم و تأخر و به عبارت بهتر زماندار باشد. در نتیجه تسلسل محال پیش مىآید.
4- اگر اعاده جائز باشد ایجاد یک مماثل مستأنف در کنار مُعاد نیز ممکن است. چون حکم أمثال واحد مىباشد. در این صورت تفاوتى میان این دو وجود متصور نیست در حالی که عدم امتیاز میان دو موجود محال مىباشد. توجه شود عدم امتیاز واقعى مورد نظر است نه عدم امتیاز ناشى از جهل. به عبارت دیگر غیریت و عینیت قابل جمع نیستند. در این برهان سعى شده است که موجود مبتدء و مُعاد در کنار هم فرض شوند تا أذهان به استحاله إعاده بهتر پى برند. در واقع تفاوتى میان ایجاد و وجود با یک هویت در یک زمان یا در دو زمان نیست، بلکه استحاله آن در دو زمان شدیدتر نیز هست لیکن فهم آن در فرض زمان واحد آسانتر مىباشد.
5- إعاده هر ذات شخصى در صورتى متصور است که کلیه مبادى قصوى و علیاى آن اعاده شود و در غیر این صورت اعاده صدق نمىکند. بلکه استیناف خواهد بود. و امّا إعاده همه أجزاء نظام کلّى حتى حیث ابتدائیّت آن واضح البطلان است. این برهان مضمون همان کلام عرفاء است.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |